رساله مرکز موسیقی شهر 90صفحه ,مطالعات مرکز موسیقی,مرکز خانه موسیقی شهر,طرح نهایی مرکز موسیقی
مطالعات خانه موسیقی شهر 90صفحه
بخشی از مطالب:
مقدمه:
معماري بسيار توانمندتر و موثرتر از هر هنر ديگري با حيات انسان مرتبط بودهاست. اگر فرهنگ را جلوه هاي حيات در يک جامعه بدانيم و عنصر تمدن ساز و نشانه اشتياق فراينده آدميبه بهبود ارتقا و باروري حيات تعريف کنيم مي توانيم ادعا کنيم که فرهنگ و معماري هميشه در تعامل با هم به سر برده اند. روح انسان هميشه تجربه هبوط ماندن زندگي کردن واستقرار رابيش ازهرعرصه ديگر درمعماري احساس کرده است وتاريخ معماري خود دليلي براين ادعاست که معماري فرخنده تر و پرشکوه تر ازهرساخته وآميخته بشري توانسته انگيزه تعالي و اوج به خواسته هاي هنري را در زندگي انسا ن تشديد و تشويق کند. گويي هيچ هنري چون معماري نميتواند در عين حاليکه انسان را در بر ميگيرد در انسان احساس و حالتي ايجاد تحولي در او پيدا کند و تاثيري بر او نهد.
معماري پروراندن ساختن و فراوردن انديشمندانه فضاست. و فرهنگ نيز عامل پروراندن آدمي عامل کشاندن انسانهاست به اصالت جمعيت و انسانيت.
موضوع تحقيق:
موضوع تحقيق سراي موسيقي شهر ميباشد که در حقيقت مکاني فرهنگي _ اجتماعي براي اجرا، آموزش و عرضه موسيقي جدي و اصيل ( و نه موسيقي تجاري ) است.
ضرورت تحقيق:
دير زماني است که معماري و موسيقي اصيل، تخصصي و جدي، جاي خويش را به هنرهاي فانتزي و تجاري بخشيده اند، در اين ورطه از زمان نياز به يک تحول و دوباره نگري به اين عرصه هاي هنري به شدت احساس ميگردد تا بتوان نه تنها هنرهاي اصيل و ارزشمند گذشتگان را احياء نمود، بلکه فضايي براي رشد و پرورش استعدادهاي نهفته ايجاد کرد.
اولين قدم براي رسيدن به اين اهداف يجاد مکاني است با امکانات مناسب، تا زمينه ساز اين اهداف گردد، و اين وظيفه خطير بر عهده « معماري » ميباشد.
روش تحقيق:
الف) تعيين و تعريف موضوع پژوهش
ب ) مطالعه و بررسي دقيق و عميق نوشته ها و مقالات موجود در حوزه موضوع تحقيق
ج ) مشخص نمودن روش و وسائل جمع آوري اطلاعات.
د ) طبقه بندي اطلاعات صحيح کافي براي هدف پژوهش.
ه ) توصيف، تجزيه و تحليل و تعبير و تفسير يافته ها.
و ) تنظيم و ارائه الگوي برگزيده.
اهداف:
اهدافي که مدنظر اين پروژه بودهاست به شرح ذيل ميباشد:
1. باز شناخت دوباره در باب مفاهيم موسيقي و هنر
2. يافتن جنبه هاي اشتراکي دو مقوله موسيقي و معماري به عنوان دو شاخه مهم هنر
3. ارائه و پيشنهاد الگويي شکل گرفته از نتايج تحقييات که نظير آن در کشور وجود ندارد، و گرچه که امکانات موجود
4. حوزه نفوذ آن را تا حد شهر کاهش ميدهد، وليکن آثار و تبعات آن مي تواند در حد ملي يا حتي فرا ملي گردد.
فصل اول: مفاهيم واصول اوليه پروژه
شناخت موضوع فرهنگ:
1-1-تعريف فرهنگ :
در زبان پهلوي و پارسي معناي فرهنگ شامل آگاهي از هنرهاي معمول، علوم متداوله زمان، حكمتها و اندرزها و راهنمائيهاي اجتماعي، آداب مقبول زمان و اطلاعات عمومي ميگردد.
معادل فرهنگ رد زبان انگليسي به كلمه Culture بر مي خوريم كه به معني فكر هنري و آداب و رسوم جامعه و همچنين به معني ترقي و گسترش هنر و انديشه و برخاستن و شكوفايي نيز ميباشد. علماي علوم انساني و اجتماعي در عهد ما به اين مفهوم مصداق وسيع داده اند كه مي توان آنرا (مجموع ميراثهاي جامعه) دانست.
اگر اين تعريف را بپذيريم فرهنگ داراي معني خواهد بود عام و شامل تمام ميراثهاي يك قوم اعم از فكري، ذوقي و هنري و نيز تمام رسوم و آداب و عادات و وسايل و شيوه هاي مربوط به زيستن در يك محيط و ناحية هر جامعه زائيده يك تمدن است. يعني تمدن هاي بشري محصولاتي چون فرهنگ آداب و رسوم و عقايد و باروهاي مختلف عرضه ميكنند.
1-2-ريشه واژة فرهنگ
واژة «فرهنگ» در زبان فارسي از دو جزء «فر» و «هنگ» تشكيل شده، كه فربه معناي بالا، جلو و بر ميباشد وهنگ به معناي، كشيدن و بركشيدن است.» در زبان پهلوي و فارسي دري از ديرباز با اين واژه برخورد ميكنيم. و معني آن ادب و علم و هر آنچه است ؛ كه در دايره شايستگيهاي اخلاقي و هنرورزي جاي ميگيرد. لفظ «فرهنگ» در زبان فارسي كاملترين و زيباترين ريشه و تركيب لغوي را (در مقايسه با زبانهاي اروپايي) دارا است ؛ و عناصر «فر» و «هنگ» را در دل خود جاي داده كه نماياننده پويايي و تعالي است و در زبان ما دست يازيدن به هر چه والا است دانسته شده و اين معني با سكون و رخوت بيگانه است.
اين واژه در زبان اروپايي از واژه (كولتور) Culture ريشه ميگيرد كه به معني كشت، كار و پرورش ميباشد.
1-3-كاربرد واژة فرهنگ
كاربرد اين واژه در جوامع بشري ،به حدود قرن 18 مربوط ميگردد. در سال 1871 دانيلفسكي نويسنده آلماني در كتاب خود به نام «فرهنگ ابتدايي» براي نخستين بار ،تعريفي روشن از فرهنگ را در رابطه با سير تاريخ بشر و زندگي جوامع، بيان داشت. از آن زمان تا امروز دانشمندان و مردم شناسان مختلف، بر اساس ديدگاههاي خاص خود تعاريفي را براي واژه فرهنگ قائل شدهاند در اين باره «ژاك برك» جامعه شناس معروف فرانسوي ميگويد: «واژه فرهنگ اكنون معنايي پهناورتر و ژرفتر از هر زمان ديگر دارد» به نظر او فرهنگ مانند واژه تعريف ناپذير عرفان، ابعادي دارد كه هر چه به آنها نزديكتر شويم دورتر ميروند.
1-4-تعاريف مفهومي فرهنگ
1-4-1-تعاريف جنبه تشريحي
در گروه تعاريفي كه جنبه تشريحي دارند. ميتوان به گفته «تايلور» اشاره كرد به اعتقاد او:
«فرهنگ و يا تمدن كليت به همتافتهاي است شامل دين، هنر، قانون ،اخلاقيات آداب و رسوم و هر گونه توانايي و عادتي كه آدميبه عنوان عضو جامعه بدست آورد.» هرسكوويستي ميگويد: «فرهنگ اساساً بنايي است كه مبين تماميباورها، رفتارها، دانشها و مقاصديست كه شيوه هر ملت را مشخص ميكند و سرانجام عبارت است از هر آنچه كه يك ملت دارد شامل آنچه كه انجام ميدهد و آنچه كه ميانديشد.»
1-4-2-تعاريف جنبه تاريخي
در گروه تعريفهاي تاريخي با تكيه بر ميراثهاي اجتماعي بايد به گفته «مايرس» اشاره كنيم كه ميگويد:
«فرهنگ شامل آن چيزي است كه بتواند از نسلي به نسلي فرا رسانده شود«فرهنگ شامل آن چيزي است كه بتواند از نسلي به نسلي فرا رسانده شود«فرهنگ آن چيزي است كه از گذشته آدميان بازمانده است ؛ در اكنون به ايشان عمل ميكنند و آيندهشان را شكل ميدهد.
«ساترلند» در اين زمينه ميگويد: «فرهنگ شامل آن چيزي است كه بتواند از نسلي به نسلي فرا رسانده شود. فرهنگ اجتماعي يك قوم همان ميراث اجتماعي آن قوم است به عبارت ديگر فرهنگ كليت به همتافتهاي است شامل دانش، دين، هنر، اخلاقيات، قانون، فنون ابزار سازي و كاربرد آن، و روش فرارساندن آنها .»
فرهنگ مجموعه عملكردها و باورهاي انسانها است، در مقابل آنچه كه طبيعت ناميده ميشود. فرهنگ جمع بندي تاريخي مهارتها، عقايد، احساسات و همچنين استقرار و تحقق اينها در روش توليد و خدمات عمومي، سطح تحصيلات و نهادهاي تنظيم و سازماندهي اجتماعي ،دستاوردهاي علم و صنعت و آثار ادبي و هنري است. شايد فرهنگ را بتوان، سير انديشه، جهان بيني، نيروي جنبشي، تحرك فكري و جسمي موجود در ارگانيكي به نام جامعه دانست.
1-5- فرهنگ، در زبان هاي اروپايي :
واژه كولتور ( در زبان فرانسوي) و كالچر (در زبان انگليسي) با اصطلاح فرهنگ به مفهوميكه در انسان شناسي به كار ميرود معادل است. كولتور از نظر ريشه ي لغوي به معني كشت و زرغ است و امروز نيز مشتقاتي از اين كلمه به معني كشت و زرع به كار ميرود در ادبيات فرانسه معني اين كلمه از پرورش گياهان به پرورش حيوانات و بالاخره پرورش انسان تعميم يافت. اين اصطلاح در اوايل قرن نوزدهم به وسيله ي انسان شناسان مفهوم ديگري يافت كه در اين مقوله موضوع سخن ماست.
1- كتاب «پيشرفت و توسعه بر بنياد هويت فرهنگي» نوشتة پرويز ورجامند. دراين کتاب تعاريف فرهنگ در 6 گروه گنجانده شده، كه ما در اين جا به برخي از آنها براي ورود به بحث اصلي (ارتباط هنر و فرهنگ) اشاره ميكنيم.
1-6- فرهنگ در زبان عربي :
با ورود مفهوم كولتور به وسيله ي جامعه شناسان و مردم شناسان در ادبيات و زبان عربي اصطلاح ثقافه را دانشمندان علوم اجتماعي عرب معادل آن قرار دادند.
اين لغت از ريشه ثقف، يثقف، ثقافه به معني آموختن، ماهر شدن و يافتن آمده و به نظر مالك بن نبي جامعه شناس عرب: اين اصطلاح هنوز در ادبيات اجتماعي عرب جاي خود را باز نكرده است در كتب و اسناد تاريخي، به عنوان مثال در نوشته هاي ابن خلدون اين اصطلاح را نميبينيم و در كتاب هاي اجتماعي جديد نويسندگان كلمه ي الثقافه (فرهنگ) را در كنار كلمه ي كولتور كه با حروف لاتين نوشته شده قرار ميدهند.
با كمال تأسف بايد گفت كه در حال حاضر محيط زيست انسان، شهرها و ساير عوامل كه ساخته و پرداخته آدميدر شرههاي اوست كه چنان دستخوش بي شكل و نابساماني شده اند كه قادر به پاسخگويي به اين نيازهاي اوليه در زمينه حسي زيبايي شناسي، و هنر ميباشند ؛ و حتي مزايايي كه از اين لحاظ در شهرهاي قديم وجود داشته را نيز، از دست داده اند و اين در حالي است كه، رفع اين نياز انساني، در گروه زيست در «حيات فرهنگي» ميباشد.
رنزو پيانو، معمار ايتاليايي در مقدمه كتاب مركز فرهنگي ژرژ پمپيدو عنوان ميكند كه «انسان كنوني سعادت خود را در شرايطي متبلور مي يابد كه آنرا حيات فرهنگي ناميده » و در ادامه ميآفزايد. «اين چنين حياتي از طريق توسعه فرهنگي جوامع امكان پذير است و امر گسترش فرهنگي در گرو گسترش امكانات فرهنگي در كشور است.»
با توجه به اين اصل كه پس از كار و فعاليت شغلي محيط شهري مي تواند، بيشترين تأثير را بر زندگي فرهنگي جوامع بگذارد. ولي متأسفانه شاهد آن هستيم كه، شكل گيري و توسعه شهرها بر اساس توجه به صنعت ميباشد، تا اينكه بيشتر بر اساس عوامل اصلي ديگر باشد. اين باعث از خود بيگانگي انسان عصر صنعت است. يعني اينكه معمولا توسعه شهرا بدون توجه به اهميت ميراث طبيعي و فرهنگي انجام ميشود و در نتيجه به جاي آنكه جلوه گاه انسان باشند، تصوير غلطي از او ارائه ميدهند.
شهرها به مكانهايي تبديل ميشوند كه براي رشد فرهنگ مناسب نيستند، دچار گمشدگي فضايي و حتي مكاني ميشوند. بنابراين لازم است كه شهرها بعنوان مكانهائي كه در طول چند نسل آينده سكونتگاه اغلب افراد خواهند بود به عنوان يك محيط فرهنگي، يعني مكاني براي تماس، مبادله و آفرينش تبديل شوند.
اما برگرداندن اين جريان نامقبول، و ايجاد نقشي سازنده، براي طراحان غير ممكن نيست. انسان قادر به حل مسائل و مشكلات و تفوق بر معضلات در مقياس وسيع است وي مي تواند محيطي را بوجود آورد كه مظاهر انسانيت را به وجهي آشكار، به نمايش گذارد. اما براي ايجاد چنين مقصودي، وي نخست بايد به شناخت عواملي كه، سازنده و بوجود آورنده فرهنگ شهرها و شهريت هستند، شود و چگونگي تأثير اين عوامل را برخود بازشناسد. در اين زمينه جي مارك شوستر متذكر ميشود كه :
«شهرهايي كه طي قرنها با آرمانها فرهنگي شان شكل گرفته اند گواهان بي همتاي تاريخ هنرها هستند.»
هنر
مفهوم هنر
ورون هنر را چنين تعريف مي کند: هنر، تجلي خارجي احساسات نيرومنديست که انسان آنها را تجزيه و آزمايش کرده است. اين تجلي ظاهري بوسيله خطها، رنگها، حرکات و اشارات، اصوات و کلمات صورت ميپذيرد.
سولي ميگويد: هنر، بوجود آوردن موضوع ثابت يا عملي ناپايدار است که نه تنها قابليت فراهم ساختن لذت مؤثر را براي بوجود آورنده دارد، بلکه تاثر لذت بخش را قطع نظر از هر گونه سود شخصي که از آن بدست آيد، به گروهي بيننده يا شنونده انتقال ميدهد.
هر يک از محصولات هنر، اين نتيجه را دارد که گيرنده تأثيرآن محصول هنري، با بوجود آورنده هنر، و با تمام کساني که در عصر او، و يا بعد از او، همان تأثير هنري را گرفته اند و يا خواهند گرفت، رابطه خاصي پيدا مي کند.
اميل زولانيز ميگويد: هنر عبارت است از طبيعت كه از خلال مزاج و روحيه شخص ديده ميشود اما تعريف هگل اهميت و اعتبار هنرمند را بيشتر ميكند، زيرا كه او به ذهن خلاق هنرمند ارزش ميدهد. او معتقد است: «هنر انديشه است كه ميخواهد بر ماده سرش جيره گردد يا اينكه هنر امر محسوس را روحاني و امر روحاني را محسوس جلوه ميدهد » از نظر او انسان به منزله بخشي از طبيعت از محيط خارجي خود تعيين ميپذيرد و تا اندازه بسياري به انگيزه نيازهاي گوناگون مادي و جسماني خود عمل ميكند. زيرا كه گرفتار آن دستگاه كلي ضرورتي است كه طبيعت نام دارد. پس زيبايي طبيعت بيشتر به سبب پايانناپذيري اعيان طبيعي، ناقص است. از اين رو اگر ذهن آدميبخواهد كه مطلق را در صورت محسوس به حد كمال دريابد بايد از طبيعت بالاتر رود و خود عيان زيبا بيافريند. اينجاست كه ضرورت هنر آشكار ميشود تنها هنر است كه به راستي زيباست.زيبايي طبيعت به همان اندازه از زيبايي هنري پست تر است كه طبيعت از روح، زيرا هنر آفريدة روح است. به نظر هگل كار هنر، تقليد كوركورانه از طبيعت نيست. برعكس هنر بايد خود را از بند عوارض خارجي محض و محتملات بي معنايي طبيعت برهاند. هنر تا جايي كه چيزهاي طبيعي را موضوع خود مينهد وظيفهاش آن است كه اين چيزها را از قيود غير ذاتي و خشن و بي روح محتملات و عوارض خارجي كه پيرامون آن چيزها را گرفته و معنايشان را تيره كرده پيراسته كند و فقط آن ويژگيهايي را نشان دهد كه جان باطن يا وحدت موضوع را ظاهر ميسازد.»
هربرت ريد نيز ميگويد: «سادهترين و معموليترين تعريف هنر اين است كه بگوئيم هنر كوششي است براي آفرينش صور لذت بخش، اين صور حس زيبايي ما را بر ميانگيزد ميكنند. و زماني اين احساس زيبايي و لذت بخش به ما دست ميدهد كه به نوعي وحدت هماهنگي حاصل از روابط صوري در ادراكات حسي خود دريافت كرده باشيم.»
عواملي كه موجب صورت لذت بخش ميشوند عبارتند از تناسب عناصر تصويري از جمله: شكل، سطح و حجم اشياء و رنگها كه در صورتيكه داراي وحدت بوده و هماهنگ باشند «زيبايي» را ايجاد ميكنند.
فيليسين شاله، نويسنده و فيلسوف فرانسوي نيز اينچنين بيان ميكند كه «هنر عبارت است از كوششي براي ايجاد يك عالم ايده آل، يك عالم صور و عواطف بيآلايش در كنار عالم واقعي. »
بعد از نظر آيده آليستي فيليسين شاله، اينك تعاريفي را كه با توجه به جنبههاي جامعه شناسي ايراد شده است از نظر ميگذرانيم. ارنست فيشر اينچنين بيان كرده است: «هنر روزنه ايست كه انسان از آن به فراخناي جهان وارد ميشود.» به نظر او هنر پديدهايست كه تقريباً به سالمندي بشر است و در نتيجه مشروط به زمان است و با انديشهها و خواستها و نيازها و اميدهاي يك موقعيت تاريخي ويژه در جايي ديگر ميگويد: «زيبايي عبارت است از، وحدت روابط صوري، در ادراكات حسي ما، انسان در برابر شكل، سطح و حجم شيايي كه حاضر بر حواس او باشند، واكنش نشان ميدهد. بعضي از آرايشها در تناسب شكل، سطح و حجم اشياء منجر به احساس لذت ميشوند، در حالي كه نبودن آن آرايشها گاهي باعث بياعتنايي يا حتي ناراحتي است. حس تشخيص روابط لذت بخش همان حس يبايي است.
1-7-1-تعريف هنر
دراينجا سعي بر آن داريم تا نخست نمونههايي از تعاريف هنر را مطرح كنيم تا بينش گستردهتري نسبت به «اصول و مباني هنرهاي تجسمي» در برابر ذهن خلاق و فكر نقاد پژوهندگان هنر قرار داده باشيم. بندتو كروچه، فيلسوف ايتاليايي معتقد است كه هنر و زيبائي چيزي نيست كه در عالم خارج وجود داشته باشد و بتوان آن را با شرايط و موازين معين مشخص تعريف كرد. به تعبر او هنر كيفيت ذهن انسان در برابر محسوسات و پديدههاست.
1-7-2- هنر و تنوع در تعاريف آن
رابيندرنات تاگور نويسنده و شاعر و موسيقيدان هندي: «هنر نيز ماند عشق، تشريح ناپذير است وظيفه را ميتوان با مزايايش سنجيد و سودمندي را با بهرهها و قدرتي كه به همراه ميآورد، اما هنر فقط با خودش تشريح پذير است. در زمينه پاسخ به اين سؤال كه هنر چيست ديدگاهها و بيانهاي بسيار فراواني وجود دارد. از آنجائيكه هنر مستقيماً با جريانات روحي فكري، انسان در ارتباط است و آن هم همواره در حال تغيير و تحول است. تعاريف مربوط به هنر كه توسط متفكرين و فلاسفه ارائه ميشود بسيار متنوع است «هنر به تعداد احساسات و منطق هر كس داراي تئوري است چرا كه هنرمندان همه از تئوريهاي قومي خودشان پيروي ميكنند و فعاليتهاي آنان بيهوده و بي هدف نيست، به طور كلي هنر زائيده دو پديده احساس و اجراء است هنر يعني احساس و نشان دادن آن هنر يعني و بيان زيبايي.
در اين بخش تنها سعي ميكنيم نمونههايي از تعاريف مربوط به هنر را مطرح كنيم تا بينش وسيعتري نسبت به هنر و چيستي آن را پيدا كنيم.
1-7-3-هنر و دين:
و اين ارتباط، برايمان حساستر، و جالبتر شد، وقتي كه دريافتيم، كه اين پيوند ؛ بين هنر شرقي و ديانت آن، بسيار ملموستر و قابل دركتر ميباشد. در اين زمينه در كتاب «هنر» نوشته مرحوم دكتر علي شريعتي مطالب قابل تأملي عنوان شده است و استاد تا آنجا به وجود اين پيوند اعتقاد دارد، كه اصولاً هنر را مقولهاي ديني دانسته و از آن به عنوان يك حقيقت متعالي و مقدس كه نجات بخش بشريت است و همچنين داراي يك رسالت مافوق مادي، متعالي و صددرصد انساني ياد كرده است. بدين جهت است كه هنر را يك سرگرمينميداند و به عنوان يك وسيله كه اوقات فراغت را پر كند و لذتهاي مادي ايجاد كند آن را نميشناسد. زيرا كه اين سپردن پستترين شغل به مقدس ترين موجود است.
برای خرید آنلاین از زیر اقدام نمائید.
فرمت رساله: word
حجم فایل ها: 8 مگابایت – 90 صفحه
فهرست مطالب:
مقدمه
موضوع تحقيق
ضرورت تحقيق
روش تحقيق
اهداف
فصل اول مفاهيم واصول اوليه پروژه
شناخت موضوع فرهنگ
1-1-تعريف فرهنگ
1-2-ريشه واژة فرهنگ
1-3-كاربرد واژة فرهنگ
1-4-تعاريف مفهومي فرهنگ
1-4-1-تعاريف جنبه تشريحي
1-4-2-تعاريف جنبه تاريخي
1-5- فرهنگ، در زبان هاي اروپايي
1-6- فرهنگ در زبان عربي
1-7-1-تعريف هنر
1-7-2- هنر و تنوع در تعاريف آن
1-7-3-هنر و دين
پيدايش هنر
طبقه بندي هنرها
سلسله مراتب هنرها
ريشه هاي هنرهاي مختلف
تشکل هنرهاي مختلف
نتيجه گيري
موسيقي
تعاريف
تعريف موسيقي ( موسيقي هنر بيان احساسات بوسيله صداهاست )
موسيقي چيست ؟
نت چيست ؟
ارکان موسيقي
عوامل اجرايي موسيقي
الف) صداي انساني
ب) سازها
فرم هاي اجراي موسيقي
الف) موسيقي آوازي
ب) موسيقي سازي
ج) موسيقي الکترونيک
6-2-نتيجه گيري
ريشه هاي مو سيقي بين المللي و فضاي لازم براي آن
فصول مشترك معماري و موسيقي
1- اشتراكات و پيوندهاي موسيقي و معماري
2- آكوستيك و موسيقي
الف) صفات مثبت آكوستيكي
جمع بندي كلي از صفات مثبت آكوسيتكي (غيروابسته)
ب) صفات منفي آكوستيكي
3- معماري و موسيقي ايراني
1-3- تاريخ معماري ايران
1-1-3- شيوههاي معماري ايران قبل از اسلام
2-1-3- سبك يا شيوههاي معماري اسلاميدر ايران
2-3- ريشههاي موسيقي سنتي ايران و فضاي لازم براي اجراي آن
3-3- موسيقي ايران در طول تاريخ
1-3-3- موسيقي ايران در دوران باستان
2-3-3- موسيقي دوره اسلامي
3-3-3- تاريخچه مدارس موسيقي
تاريخچه اركستر سمفونيك ايران
فصل دوم مطالعات بستر طرح
بخش 1- شهر و ناحيه
1- مطالعات كالبدي
1-1-موقعيت جغرافيايي
2-1-وضعيت توپوگرافي
3-1- سابقه تاريخي وچگونگي پيدايش شهر مشهد
رطوبت
3-2- بارندگي
4-2- جهت وزش باد
جهت استقرار
3- مطالعات انساني
چشم انداز آينده جمعيت
فصل سوم مطالعات كالبدي
شناخت مخاطب
تجزيه وتحليل وآناليز سايت
بررسي سايت درمقياس بافت
الف ) دسترسيها
ب ) عملکردها
بررسي سايت در مقياس محله
الف ) هندسه وشکل زمين
ب ) ديد و منظر
ج ) حوزه بندي وروديها
نتيجه گيري
فصل چهارم مطالعات تطبيقي
1- شهر موسيقي فاز اولمدرسه عالي موسيقي و رقص پاريس
” نظرات آقاي کريستيان دوپورتزانپارک درباره مدرسه موسيقي و رقص”
2-1- نکات شاخص طرح
» سفر با موسيقي»- فاز دوم شهر موسيقي پاريس
1-1- نکات شاخص طرح
فصل پنجم طراحي وارائه الگوي پيشنهادي
برنامه فيزيكي مجموعه
منابع و موأخذ